، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات سام عزيزمامان م‍ژده وبابااميد

ختنه کردن سام نازم

1393/6/2 11:28
نویسنده : مامان مژده
207 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره بعد کلی اصرار کردن به باباامید و همچنین تحقیق های بابا برای نوع ختنه کردن سام روز 2/5/93 بود که امید گفت بریم پیش دکتر اقای ضیغمی که هز دو هفته ای یکبار از شیراز به خارک می اومد وقت بگیریم برای عمل .

بعد از ظهر روز پنج شنبه رفتیم بیمارستان دکتر سام دید و گفت فردا ساعت 8 وقت عمل دارید تشریف بیارید

صبح جمعه من دعا می کردم که امید خوابش ببره آخه دلم خیلی برای پسر گلم می سوخت خلاصه به هرترتیبی مار فتیم بیمارستان یک پسر کوچولوی 2 ساله  رو قبل از سامی بردن تو اطاق عمل و بعد از چند دقیقه از ما خواستند که سام رو تحویل بدیم من تمام بدنم درد گرفت می ترسیدم اذیت بشه  خاله مینا رفت داخل اتاق عمل من فکر کردم تا اخرش داخل می مونه اما بعد از چند دقیقه اومد بیرون حدود نیم ساعت بعد پسرم را به من تحویل دادند خیلی اروم و می خندید ما هم خوشحال شدیم گفتیم حتما به همین راحتی که یهو صدای گریه عزیزم بیمارستان رو پر کرد و هیج وجه اروم نمی شد خدا رو شکر که خاله مینا پیشم بودهمگی با هم رفتیم خونه وقتی محل عمل را دیدم از خودم کلی بدم اومد گفتم اخه کسی بچه خودشو زجر می ده اما به هر ترتیبی که بود گذشت اخه قراربود هفته دیگر به  مسافرت برویم   چندروز گذشت و من فکر می کردم عفونت کرده مرتب پیش دکتر می بردم و اطمینان پیدا میکردم که مشکلی نداره البته باباامید بازم کمکم کرد و گفت بچه هر روز بعد از ظهر می بردیم کنار دریا کمی تواب دریا می گذاشیم تا زخمش خوب بشه وقت بهداشت سا م رو دو روز با تاخیر انجام دادم اخه واکسن 4 ماهگی باید می زد و من ترسیدم باز دوباره دردش کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)